کتاب بازان

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ق.ظ

بینوایان

بی نوایان


بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: بینوایان 

نویسنده: ویکتور هوگو

مترجم: حسینقلی مستعان

ناشر: انتشارات امیرکبیر؛ قیمت چاپ بیست و پنجم، دوره دو جلدی: 50000 تومان؛ 1647 صفحه

 


 حسب تجربه ای که در حوزه معرفی کتاب نوشتن دارم، به این نتیجه رسیده ام که هر قدر کتابی که می خوانی عمیق تر، غنی تر، خواندنی تر و پربارتر باشد، قطعا معرفی آن سخت تر خواهد بود.

معرفی کردن «بینوایان»، این اثر سترگ ادبیات جهان واقعا کار سختی هست. با یک کتاب بسیار مهم، عمیق و چندین وجهی مواجه هستیم. بینوایان کتابی است فلسفی، انقلابی، داستانی، حِکمی، تاریخی، روانشناسی، جامعه شناسی و ...! و این همه، تعارف و یا این که چون بزرگان این کتاب را تجلیل کرده اند ما هم بگوئیم، نیست. اگر در یک جمله بخواهم از بینوایان بگویم، آن جمله این است:

 بینوایان کتاب زندگی است.

و جمله دوم هم اینکه خواندنش برای هر انسانی که دوست دارد با فراز و نشیب های حیات آشنا شود و درک صحیحی از زندگی داشته باشد، نافع خواهد بود. 

بینوایان در کنار اینکه یک اثر داستانی فوق العاده است (منظور وجود عناصر داستانی نظیر قصه، شخصیت ها و شخصیت پردازی های عالی، تعلیق و ...) پر از حکمت و گوهر های حکیمانه است. ویکتور هوگو توانسته است در بستر یک داستان پرکشش برایمان از تاریخ (به طور خاص انقلاب کبیر فرانسه و همین طور در جای جای کتاب گریزهای فراوانی به برهه های دیگر تاریخ بشر می زند) و همین طور اسطوره های ملل، سیاست، فلسفۀ زندگی و مرگ، حکمت ها و تدبیرهای الهی در زندگی انسان ها سخن بگوید. خوانندۀ مشتاق می تواند براحتی نگاه حکیمانه و اصولی ویکتور هوگو را از پس پرده حوادثی که بر جناب ژان والژان (شخصیت اصلی داستان) می گذرد، ببیند. همین طور تحلیل های عمیقی که هوگو از مسائل اجتماعی (فی المثل نظیر «آرگو» که زبان طبقه اوباش پاریسی بوده است و یا نحوه مدیریت فاضلاب و به طور خاص فاضلاب شهر پاریس) دارد را مشاهده کند.

 نویسنده در جای جای کتاب نقش بی بدیل خالق هستی و حکمت هایش در امورات را به زیبایی و با بیانی پذیرفتنی به رخمان می کشد.

یکی از نگاه های بسیار حکیمانه ای که هم در روحِ حاکم بر کتاب مستتر است و هم جناب هوگو به طور خاص در بخشی از کتاب به آن اشاره می کند تعریف و نوع نگاه عالمانه ای است که نویسنده به مقوله خوشبختی و سعادت دارد.(که در ادامه همین یادداشت، این بخش کوتاه از کتاب را خواهید دید)

هوگو شبه روشن فکران محو در همه چیز و غایب از مفهوم و حیقیقت زندگی و مفهومی مهم به نام وظیفه را به سخره می گیرداصل مهمی در زمینۀ تاریخ نگاری را به مورخ هوشمند گوشزد می کند؛ مبانی شناخت جامعه و مفهوم رشد و ترقی را در مقام یک جامعه شناس تبیین می کند. مسیر تطور انقلاب اجتماعی و چگونگی همراهی کردن یا نکردن مردم با حوادث را تشریح و تحلیل می کند و همین طور از دیکتاتوری و جمهوریت سخن ها می گوید.

نویسنده نگاه معاد باور و مرگ آگاه اش را عالمانه، در خلال داستان و مباحث غیرداستانی کتاب نشانمان می دهد؛ و این جاست که در می یابیم ویکتورهوگو چه نگاه متعالی و عمیقی نسبت به مفهوم مرگ دارد.

یکی از مباحث مهم کتاب بررسی سیر تطورات انقلاب کبیر فرانسه در یک بازه حدود سی ساله است. همان طور که ذکر شد نگاه جامع نویسنده به مقوله انقلاب و به طور خاص انقلاب فرانسه برای جویندگان و پژوهندگان در این حوزه قطعا مفید و نافع خواهد بود؛ چرا که جناب هوگو در بطن این حوادث حضور داشته است (البته این نگاه هوگو براحتی قابل تسری به دیگر انقلاب ها است و می توان آن ها را با این عینک هوشمندانه هوگو تحلیل کرد).

در کنار همه این هایی که گفته شد که قطعاً قطره ای است از دریای بزرگ بینوایان، از نگاه بنده مهم ترین امتیاز کتاب بینوایان نگاه تکامل یافته و جامعی است که هوگو به مفهوم و مقوله زندگی دارد. این نگاه -که به نوعی روح حاکم بر کتاب است- از ابتدای کتاب که با حکایت زندگی و مشی جناب بین ونو؛ اسقف دینی (دینی نام شهری است که جناب اسقف در آن ساکن است) آغاز می شود و تا انتهای کتاب -همراه و شانه به شانه اتفاقات طولانی و پر هیجانی که بر ژان والژان و کوزت و ماریوس و تناردیه ها می گذرد- قابل ردیابی است.

حرف دیگر بنده این است که خواندن نسخه کامل بینوایان، این اثر بزرگ ویکتور هوگو، تجربه ای نیست که بتوان براحتی قید آن را زد؛ از کتبی است که به نظر من حداقل و تأکید می کنم که حداقل یک بار خواندن آن بسیار نافع خواهد بود (و این تأکید بر حداقل یک بار برای کسانی است که حوصله چند بار خواندن یک کتاب را ندارند؛ وگرنه بینوایان براحتی ارزش چند بار خواندن را دارد). واقعا حیف است که انسان با کتاب و کتاب خوانی مأنوس باشد و حداقل یک بار بینوایان، این کتاب بزرگ ادبیات فرانسه و جهان را نخوانده باشد. ملت فرانسه به نظر من بخاطر بینوایان باید مدیون این نویسنده بزرگ باشد.

و در نهایت شما را مهمان قسمتی از این کتاب بزرگ می کنم که جناب هوگو از مفهوم زندگی و خوشبختی به زیبایی سخن می گوید:

«نسبت به عقوبت دیدگان شفقت داشته باشیم. دریغا! ما خود کیستیم؟ من که با شما سخن می گویم کیستم؟ شما که گوش بمن دارید کیستید؟ از کجا میآییم؟ آیا کاملا اطمینان داریم که پیش از آنکه زاییده شویم کاری نکرده ییم؟ زمین خالی از شباهت به یک زندان نیست. از کجا معلوم است که آدمی، یک بازداشت شدۀ عدل الهی نیست؟

از نزدیک به زندگی بنگرید. این زندگی چنان ساخته شده است که در همه جایش عقوبتی احسس می شود.

آیا شما آن کسید که خوشبخت نام دارد؟ - بسیار خوب؛ با اینهمه همه روزه غمگین هستند.- هر روز، اندوه بزرگی یا پروای کوچکی ویژۀ خود دارد. دیروز برای سلامت کسی که نزد شما عزیز است می لرزیدید، امروز بر سلامت خود بیمناکید. فردا اضطرابتان راجع به پول خواهد بود، پس فردا زخم زبان یک مفتری اندوهگینتان خواهد ساخت؛ پسین فردا بدبختی یک دوست سبب تأثرتان خواهد شد؛ سپس بدی یا خوبی هوا، پس از آن شکستن یا گم شدن چیزی گرانبها. پس از آن تفریحی که بدلیل آن وجدان و ستون فقرات ملامتتان میکنند؛ یکبار دیگر، جریان امور عمومی. این درصورتیست که دردهای دل را بشمار نیاوریم و همچنین امتداد مییابد. ابری از میان میرود، ابر دیگری پدیدار میشود. در هر صد روز بزحمت یک روز اتفاق میافتد که آفتاب شادمانی برای شما بدرخشد و حال آنکه شما از افراد نادری هستید که سعادت دارند! اما دیگر آدمیان، ظلمت راکد برسرشان افتاده است.

روح های خردپیشه، این عبارت را کمتر بکار میبرند: «خوشبختان و بدبختان».

در این جهان که مسلماً دهلیز عالم دیگری است خوشبخت وجود ندارد. تقسیم واقعی بشری از این قرار است: روشنان و تاریکان.

کاستن از تعداد تاریکان و افزودن بر تعداد روشنان هدف اصلی است. از این است که فریادکنان میگوییم؛ آموزش! دانش! خواندن را آموختن، روشن کردن آتش است. از هجی کردن هر هجا شراره یی بیرون میجهد.

در واقع کسی که میگوید: روشنایی، واجب نمیآید که بگوید: شادمانی. آدمی در روشنایی رنج میبرد؛ افراط در آن می سوزاند. شعله دشمن بال و پر است. سوختن و از پرواز وانماندن خارقه یی از نبوغ است.

هنگامی که بشناسید و هنگامی که دوست بدارید، بازهم رنج خواهید برد. روز با چشم اشکبار بوجود میآید. روشنان اگر هم هیچ مورد برای گریستن نداشته باشند بر ظلمت زدگان می گریند.»

 

و به عنوان حسن ختام این معرفی بخشی از نظرات رهبر انقلاب، درباره این کتاب بزرگ را می آورم: (اینجا)

یادم افتاد که «ویکتورهوگو» در «بینوایان» اگر خوانده باشید شرح جنگهای «ناپلئون» را می‌دهد. یعنی بخشی از جنگهای ناپلئون را شرح می‌دهد. به اعتقاد من، ویکتورهوگو بهترین صحنه‌ها را در بیان حرفهای خودش تصویر کرده است. ویکتورهوگو یک حکیم است. ویکتور هوگو یک نویسنده‌ی معمولی نیست. واقعاً به همان معنایی که ما مسلمانان «حکیم» را استعمال می‌کنیم و به‌کار می‌بریم، یک حکیم است و بهترین حرفهایش را در «بینوایان» زده است. «بینوایان» هم یک کتاب حکمت است و به اعتقاد من، همه باید «بینوایان» را بخوانند.

یا در جایی دیگر این گونه درباره بینوایان سخن می گویند:

«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ی رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچ کس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم ... من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است ... من به همه‌ی جوان‌ها توصیه می‌کنم، نه حالا که دارم با شما صحبت می‌کنم، بارها این را گفته‌ام. زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»

بینوایان گفتنی و نوشتنی فراوان دارد؛ سعی می کنم ان شاالله در خلال معرفی کتاب های آینده بخش های دیگری از کتاب را نیز در اختیار شما عزیزان قرار دهم.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۰
احمد احمدی
يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ

21 کتاب تأثیر گذار تاریخ جهان

بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت روز کتاب و کتاب خوانی

خبرگزاری تسنیم در خبری به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی 21 کتاب تأثیر گذار تاریخ را معرفی کرده است. در ادامه این خبر به نقل از خبرگزاری تسنیم آمده است:

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به بهانه هفته کتابخوانی به برخی از کتب تاثیر گذار در تاریخ جهان نگاهی داشته است. کتاب هایی که هر یک سرآغاز تحولی شگرف شده اند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، بشر هیچ گاه از آموختن بی نیاز نبوده و همواره در راستای برطرف نمودن نیازهایش آموخته و خواندن اولین گام او برای آموختن بوده است. نقطه آغاز رسالت پیامبر(ص) و دعوت اسلام، بر مبنای خواندن و مطالعه شکل گرفت. تمدن‌های دیگر از کتاب، بهره بسیار برده‌اند و فرهنگ خود را با آن تقویت کرده و رشد داده‌اند. اسلام نیز پس از کتابت وحی توسط صحابی مورد اعتماد پیامبر(ص) و ترویج آن گسترش یافت. بنابراین دین پیامبر آخرین نیز بر پایه خواندن و آموختن منتقل شده و امروز مسلمانان فراوانی در دنیا به این شریعت گرایش پیدا کرده‌اند.

کتاب و کتابخوانی فرصتی برای آموختن و گستراندن تفکرات مختلف است. بشر در طول تاریخ تاثیرات فراوانی از این موهبت تحصیل کرده است. تاریخ جهان پر است از اتفاقات محیرالعقول و پستی و بلندی‌هایی که از کتب و نوشتن‌ها و خواندن‌ها آغاز شده‌اند. انقلاب ها با بیانیه ها و اطلاعیه های شورانگیز رهبران آغاز شده اند. دیدنی ترین آثار و نمایشنامه ها، جذابترین آثار سینمایی از روی نوشته ها به تصویر کشیده می شوند. جریان ها و مکاتب فکری و فلسفی به وسیله کتاب پایه گذاری می شوند. مدل های اداره حکومت توسط همین مبانی کتابت شده مورد استفاده قرار می گیرند و هر آینه کتاب و کتاب خوانی و کتابت اهمیت و ارزشی والاتر می یابد.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به بهانه هفته کتابخوانی به برخی از کتب تاثیر گذار در تاریخ جهان نگاهی داشته است. کتاب هایی که هر یک سرآغاز تحولی شگرف شده اند. اگرچه قیاس برخی با برخی دیگر درست به نظر نمی رسد و قطعا ارزش برخی کتب بسیار بیشتر و بیشتر از کتاب های دیگر است، اما با مطالعه در تاریخ کتابهای تاثیرگذار درمی یابیم که حقیقتا کتاب و خواندن سرآغاز تحول بوده است.

1- قرآن کریم

قرآن کریم بی شک تاثیرگذار ترین کتاب برای رقم زدن سرنوشت بشریت است. تاکنون میلیونها انسان آن را خوانده و با مفاهیمش آشنایی پیدا کرده اند. این کتاب، کلام الهی و معجزه ای از جنس دانایی است. حال آنکه هیچ گاه قدر و مرتبه آن شناخته نشده است. قرآن، کتاب هدایت و تعلیم و تربیت انسان ها به سوی کمال و نزدیک شدن به خداوند متعال است. خداوند در این کتاب شریف، قرآن را مایه درمان، شفا و رحمت می‌داند و می‌فرماید: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنین؛ و ما آن چه را برای مومنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل می کنیم... »

حضرت علی (علیه السّلام) می فرماید: «از این کتاب بزرگ الهی و آسمانی برای بیماری های خود شفا بخواهید و برای حل مشکلاتتان از آن یاری بطلبید، چون در این کتاب درمان بزرگترین دردها است... .» این کتاب دریای بی کران معارف بلند الهی است و هر کس به اندازه‌ای که در این بحر بی پایان، شنا و غواصی کند، می تواند به همان اندازه از هدایت و معارف قرآن کریم بهره مند باشد. برخی افراد ممکن است از سطح آگاهی و همت کمتری برخوردار باشند که به طور طبیعی از قرآن کریم به همان اندازه همت و توانایی خویش بهره می برند، بعضی نیز از همت و آگاهی بالایی برخوردارند. هر انسانی در هر سطح و مقامی که باشد می تواند با تلاوت، انس با قرآن، تفکر، تدبر و عمل به دستورهای آن از هدایت و راهنمایی نسبی قرآن بهره مند شود.

ارنست رنان، فیلسوف شهیر فرانسوى درباره قرآن مى‏گوید:« در کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسى، اجتماعى، ادبى و وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخوانده‏ام؛ اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته مى‏شوم و مى‏خواهم درهایى از معانى و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مى‏کنم. این کتاب، قرآن کتاب آسمانى مسلمانان است.»

2- نهج البلاغه

کتاب شریف نهج‌البلاغه گزیده‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع)  است که سید رضی در قرن چهارم هجری قمری از نامه‌ها و خطبه های ایشان فراهم آورده است. از جمله شاخصه های این کتاب، ترجمه های متعدد آن است. ترجمه‌های متعددی از این کتاب به فارسی در دسترس است که از آن میان می‌توان به ترجمه‌های سید جعفر شهیدی، علی نقی فیض‌الاسلام، جواد فاضل، محمد تقی جعفری، سید محمدمهدی جعفری، حسینعلی منتظری، حسین انصاریان و محمد دشتی از نهج‌البلاغه اشاره کرد. علامه امینی در جلد چهارم کتاب الغدیر 81 شرح نهج‌البلاغه را معرفی کرده‌است. معروفترین شروح نهج‌البلاغه شرح ابن ابی‌الحدید معتزلی بغدادی، شرح ابن میثم بحرانی، شرح خوئی و از معاصران، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه اثر شیخ محمدتقی جعفری و شرح نهج‌البلاغه تالیف شیخ محمد تقی شوشتری، را می‌توان نام برد.

بسیاری از ادیبان طراز اول عرب از جمله عبدالحمید کاتب (قرن دوم)، جاحظ (قرن سوم)، قدامة بن جعفر (قرن چهارم)، ابن ابی الحدید (قرن ششم) و خلیل بن احمد فراهیدی (قرن هشتم) فصاحت نهج‌البلاغه را ستوده‌اند. از جمله جاحظ در کتاب خود البیان والتبیین که به گفتهٔ ابن خلدون یکی از ارکان چهارگانه ادب محسوب می‌شود با نقل یکی از سخنان علی (ع) می‌گوید «اگر فقط همین عبارت به دست ما رسیده بود کفایت می‌کرد و برای دلالت داشتن بر فصاحت و بلاغت در عالی‌ترین مرتبه جای می‌گرفت و با وجود آن برای پی بردن به ارزش بلاغی سخنان علی به دیگر سخنانش نیاز نداشتیم». علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه کتاب «علی بن ابی طالب، شعره و حکمه» درباره نثر نهج‌البلاغه می‌گوید: نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه می‌افکند در این سخنان هست، از نظر سجع، چنان منظوم است که می‌توان آنرا «شعر منثور» نامید. جرج جرداق مسیحی در مورد نهج البلاغه چندیدن کتاب نوشته و گفته: «بعد از امام علی (ع) کسی را سزاوار نویسندگی ندیدم به همین دلیل جز ایشان در مورد کسی ننوشتم.»

شیخ محمد عبده از مفتیان پیشین مصر از جمله کسانی بود که به شرح و تبلیغ نهج البلاغه در میان جوانان مصری پرداخت. وی در مقدمه شرح خود گفته است: «در همۀ مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریف‌ترین و بلیغ‌ترین و پرمعنی‌ترین و جامع‌ترین سخنان است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۴
احمد احمدی
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ب.ظ

جنایت و مکافات

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: جنایت و مکافات

نویسنده: فئودور داستایفسکی

مترجم: مهری آهی

ناشر: مؤسسه سهامی انتشارات خوارزمی، قیمت چاپ نهم به سال 1393: 35000 تومان، 777 صفحه قطع رقعی

 

چرا باید کلاسیک ها را خواند؛ عنوان کتابی است از نویسنده ایتالیایی؛ ایتالو کالوینو. حداقل فایده مترتب بر خواندن کلاسیک های برتر تاریخ ادبیات این است که به صورت خود آگاه و یا نا خود آگاه این مطالعه سطح توقع انسان را در حوزه مربوطه بالا خواهد برد (البته ممکن است خود خواننده متوجه این موضوع نشود).

جنایت و مکافات رمانی است نسبتا طولانی (البته نه در مقایسه با کتاب هایی چون کنت منت کریستو یا در جست و جوی زمان از دست رفته!!!) از نویسنده شهیر روسی، فئودر داستایفسکی. اتفاقات رمان در شهر سنت پترزبورگِ نیمه دوم قرن 19 میلادی می گذرد و مثل فضای غالب آثار داستایفسکی شخصیت ها و افراد درگیر از قشر فقیر و کم درآمد و یا حتی بی درآمد! هستند. از نگاه من یکی از ویژگی های خوب این رمان قصه داشتن است؛ یعنی چه، یعنی اینکه داستان، اتفاق (حادثه) دارد، تعلیق دارد (البته تعلیق این رمان آن قدری نیست که کتاب را نتوانید زمین بگذارید) و شخصیت های متعدد هم، زندگی بودن را بیشتر نشان می دهد. در کنار این قصه نویسنده خیلی روی مسائل روان شناختی و روحیات شخصیات ها کار می کند و تحلیل ها و شخصیت پردازی خوبی تقریبا از همه شخصیت های اصلی موجود است.

رمان شخصیت های زیادی دارد و توصیه می کنم قبل از شروع کردن کتاب (که خواندن کتاب هم زمان بر است و هم کمی حوصله می خواهد) قلم و کاغذ در کنارتان باشد تا اسامی شخصیت ها متعدد کتاب را یادداشت کنید، و فی المثل اگر در صفحه 500 به اسمی برخوردید و این فرد در صفحه 70 برای اولین بار معرفی شده است، به تکاپو نیفتید برای فهمیدن اصل و نسب فرد مذکور! (شخصا حدود 50 مورد یادداشت داشتم، تازه اسامی گاهی اوقات کمی پیچیده می شود و شخصیت ها با اسامی کوچک و بزرگ معرفی می شوند).

و حرف آخر اینکه در کنار هنرمندی نویسنده در معرفی شخصیت ها و داستان پردازی، مزیت دیگر کتاب، آشنا شدن خواننده با تفکرات حاکم بر بخشی از پایتخت روسیه در آن برهه زمانی است و پیدا کردن شناختی محدود از اندیشه و گفتمان هایی که شبیه به آن ها در انقلاب 1917 قدرت را در دست گرفتند.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۲
احمد احمدی
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ

معرفی و نقدی کوتاه، اثری از سامرست موام

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: لبه تیغ

نویسنده: سامرست موام، مترجم: مهرداد نبیلی

ناشر: نشر امیرکبیر، چاپ ششم، سال 1391


بخوانید، ولی انگاره های فلسفی اش را کان لم یکن تلقی کنید!!!


در روزهای پر از تکرار خدمت سربازی خواندن این کتاب واقعا مغتنم بود. داستان در بعضی از صفحات کتاب چنان جاندار و خواندنی می شد که بسیار حیفم می آمد که داستان تمام خواهد شد و لاری و دیگر دوستان این کتاب، جمع تنهایی من را ترک خواهند کرد. داستان درباره لاری است که بعد از خدمت سربازی مانند باقی افراد وارد محیط کار و اجتماع نمی شود. از کجا آمده ام و باقی قضایا را جدی می گیرد و به اطراف و اکناف عالم سفر می کند و در گوشه ای با برقی از غیب مراد می گیرد. در این میان ایزابل نامزد لاری، گری، الیوت و خود نویسنده هم هر کدام شخصیت های محکمی هستند و این کتاب داستان آن ها نیز هست.

بسیار دیده ام از سلینجر و هسه تا همین موام که شخصیت هایشان در دارالشفای هندوستان تشفی خاطر می جویند. اما بسیاری از جواب هایی که نویسنده، با استفاده از معارف و مکاتب هندی در دهان شخصیت ها می گذارد، بعضا لوس و بچه گانه است و شما می توانید بسیاری از سؤال های مهم فلسفی این کتاب را با غنای تئوریک خودمان کان لم یکن تلقی کنید و از جاذبه های داستانی و غیر داستانی کتاب لذت کامل ببرید.

این رمان در لیست صد [و خورده ای] رمان برتر رضا امیرخانی نیز هست و خواندنش به نوع بشر توصیه می شود.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۸
مصطفی تورنگ
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ق.ظ

سفرنامه ای به قلم نادر ابراهیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ

نویسنده: نادر ابراهیمی

ناشر: انتشارات اطلاعات، قمست چاپ پنجم به سال 1390، 1500تومان، 104 صفحه

حقیقتا باید یک اعتراف کنم. جای بسی تأسف است که تا به حال از این قلم درخشانِ نادر ابراهیمی غافل بوده ام. «انسان، جنایت و احتمال»ش را خوانده ام، چند داستان از مجموعه داستان «مکان های عمومی» را هم از نظر گذرانده ام، ولی به هیچ وجه قدرتِ شگفتِ این قلم را به این خوبی که در این کتاب درک کردم، در نیافته بودم. یادم هست مدت ها پیش، سال 1388 بود (در همان ایام اوج فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88) همشهری جوان پرونده ای نسبتا مفصل درباره نادر ابراهیمی کار کرده بود؛ در این پرونده یک مطلب جالب از دوران دانشجویی نادر ابراهیمی نقل شده بود. ابراهیمی در دوران دانشجویی متنی به سبک و سیاق قرن چهارم هجری می نویسد، وقتی این متن به دست اساتید می رسد ایشان گمان می کنند که مکتوبی جدید از این قرن کشف شده است!!! حال تصور کنید این چنین نویسنده ای در ایام دفاع مقدس به جبهه های حق سر بزند و خاطراتش را مکتوب کند؛ خواندنش یک حظ وافر ادبی و روحی است....

نادر ابراهیمی را با «آتش بدون دود»، «یک عاشقانه آرام» و «بر جاده های آبی سرخ، بر اساس زندگی میرمهنای دغابی، صبور در مصاف مصائب» می شناختم؛ الان باید بگویم ابراهیمی را با «سرود خوان جنگ در خطه نام و ننگ» می شناسم. کتاب سفر نامه ای است از سفر به جبهه جنوب در سال 1365. در این سفر علی کلیج (از بچه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)، ابراهیم حاتمی کیا و کمال تبریزی، ابراهیمی را همراهی می کنند. کتاب نوشته ای است کم حجم در قطع رقعی که خواندنش وقت زیادی از شما نخواهد گرفت، ولی واقعا حیف است نگاه یک نویسنده حرفه ای و سرشناس، آن هم در زمان دفاع مقدس، به جبهه های حق را از دست بدهید. کتاب پر است از قسمت هایی که می توان برای معرفی آورد، من به سختی چند نما از این کتاب پر از تصاویر خارق العاده را گزینش می کنم، باشد که توفیق باشد این کتاب به ظاهر نحیف ولی عمیق و پرمغز را بخوانیم،  چند بار بخوانیم!!!!

«شبی در چادر بی چراغ مردی به نام «صادقی» می مانیم-در اردوگاه کوثر. و این صادقی هم حکایت غریبی ست واقعاً. انگار کن که به عصر «تذکره الاولیاء» عطّار، «انسان الکامل» عزیزالدین نسفی، و «مقامامت ژنده پیل» محمد غزنوی بازگشته ایم؛ عصر «ابوسعید» و منصورهای نو؛ عصر آدم هایی که اگر اراده ی معطوف به قدرت حق کنند بر سنگ سطح دریاها به آسودگی راه می روند، در اعماق آسمان، ستاره می شوند، و در قلب کویر خشک، تشنه می میرند حال آنکه به یک اشاره می توانند برهوت را به جنگلِ چشمه تبدیل کنند.»

بخوانید این بخش از کتاب را درباره جوان دلی هفتاد ساله، به نام عموحسن، که بعدتر شهید می شود:

«می پرسم: چرا شش ساله ای؟

می گوید: برای آنکه شش سال است معنی زندگی را فهمیده ام. اصل قرآن، عمل به قرآن است. قبل از این شش سال که اینجا هستم، چه بودم؟ یک تکّه گوشت. مُرده. سنگ. راست می گویم که شش سال است به دنیا آمده ام؛ چون فقط همین شش سال را زندگی می دانم. اگر انقلاب نشده بود، و اگر این ملعون به ما حمله نکرده بود، من تا به حال هفت کفن هم پوسانده بودم. حالا نگاه کُن! جوان نیستم پسرجان؟ جوان نیستم؟

می گویم: چرا برادر... چرا... حالا بگو چرا گفتی دو ماه است می جنگی؟

می گوید: آخر، جنگ هم جنگ فاو. قبلش هم بودیم- از همان اوّل؛ امّا من جنگی مثل فاو ندیدم. مو به تنت راست می شد. هر چه قدرت و شهامت و اعتقاد می خواستی آنجا می دیدی. انقلاب را آنجا می دیدی. نماز و روزه را آنجا. جنگ تن به تن را آنجا. ای خدا! چطور برایت بگویم؟ تو که آنجا نبودی تا بدانی چه خبر بود. گارد ریاست جمهوری صدام لعنتی، تن به تن، سنگر به سنگر، با بچّه های ما می جنگید. آنها، دو متر قدّشان بود، و هیبت دیو و دد داشتند. مثل گوریل. گُنده و سنگین. و بچّه های ما ریزه میزه و تند و تیز. روبه روی هم قرار می گرفتند. آخر نبودی که ببینی. گوریل ها با دستهای باز جلو می آمدند، بچّه های ما جمع و جور. آنوقت، ناگهان فریاد عراقی به آسمان می رفت و زانو می زد و عربده می کشید و به عربی می نالید: «سوختم، سوختم»... نمی دانم کجایشان می سوخت که آنطور به روز سگ یزیدی می افتادند و جان می کندند. عاقبت هم ته مانده شان فرار کردند-و چه فراری. بچه های ما دنبالشان می کردند. ای خُدا! تو که نبودی تا بفهمی چه می گویم. توی فاو، من دنبال بچّه هامان می دویدم و فقط می دویدم. همه اش می دویدم. آنها هم سر و پا برهنه می دویدند. یا با کفش های پا به پا شده. چه جنگی بود. ده تا فیلم از فاو بسازند کم ساخته اند.»

کتاب پر است از مطالب خواندنی که واقعا حیفم می آید ذکرشان نکنم، ولی جا برای معرفی کم است و می دانم که معرفی نباید طولانی شود. در دو فصل از کتاب ابراهیمی به نحو احسن و زیبا شبه روشنفکران معاصر را مورد عنایت قرار می دهد. بخش هایی را بخوانید:

«اختگان  دانا، [تعبیری که ابراهیمی برای این شبه روشن فکران به کار می برد]گروهی از مردانِ میدان و مبارزان کوچک و بزرگ جهان را که مورد احترام مردم هستند، می ستایند؛ بسیار زیبا و شاعرانه هم-به تقلید، کورکورانه؛ و بدون شناخت؛ امّا دلاورانِ از فوقِ جان گذشته ی بی پروای هوشمند شگفتی انگیزترین میدان نبردهای جهان- جمیع نظام های بدکار جهان علیه ایران- را، زیر لب هم تحسین نمی کنند؛ چرا؟ چون، شاید، کسانی از ایشان بپرسند: اگر این نبردی است جانانه و مردمی، شما در کجای این نبرد جای دارید؟ و شما چرا سلاح بر نمی دارید؟ و شما چرا، لااقل، از روستاییانی که گروه گروه، خالصانه به جبهه می روند و می جنگند و کشته می شوند، دفاع نمی کنید؟

از این پهلو به آن پهلو می غلتم.

نور ماه، از درز چادر، به درون می ریزد.

مردی، دعای نیمه شب می خواند.

و من باز می اندیشم: شبه روشنفکران ما- این اختگان دانا- همه ی انقلاب های ملّی، مردمی، طبقاتی، جامعه گرایانه و جملگیِ جنگ های استقلال طلبانه، آزادیخواهانه، تدافعی و ضدّ استعماری تمام ملّت های جهان را به دلیل آنکه خطری برای خودشان ندارد- می ستایند، آن هم با چه مجذوب شدگیِ شهوانی و خُماریِ شگفت انگیزی، امّا نوبت به میهن خوب خودشان و مردمِ دلدارِ مؤمنِ آگاهِ خودشان که می رسد، اگر مردمی ترین جنگ و جهاد جهان در جریان باشد، از آنجا که اگر بخواهند بستانید [ایراد تایپی کتاب، منظور بستایند است]، ناگزیرند به شکلی مشارکت کنند و اگر چنین کنند، دیگر از دیدگاه عیّاشان گریخته از وطن، «روشنفکر و هنرمند بزرگِ مُتعهّد» به شمار نمی آیند، نه فقط سکوت اختیار می کنند که کاش می کردند- بلکه سنگ بنا را بر این می گذارند که «بله... انگلیس ها این جنگ را به راه انداخته اند. من خبر موثّق دارم... آمریکایی دستور داده اند که ما حمله کنیم... من می دانم... آلمانی و فرانسوی ها از حکومت ما خواسته اند که با یک جهان اسلحه درگیر شود... من... من... دقیقاً روشن است که آمریکایی ها، روس ها، من... رادیو اسرائیل را گوش کنید... بله آقا...»...

و چنین است که به راستی، روشنفکران اخته و اختگانِ دانای ما، مایه ی شرمساری و بی آبرویی ملّت و مردم خود هستند، ملّت و مردمی که مایه فخر تاریخ اند.»

و حرف آخر از مقدمه کتاب:

این جنگ، قبل از هر چیز، یک نکته ی بسیار بنیادیِ از یاد رفته را به یاد همه ی ما آورد، و آن اینکه ما ملّتی ترسو، بُزدل، توسری خور، تریاکی، تسلیم و بی حمیّت نیستیم، و سپس این نکته را، که ایمان و انگیزه، اسلحه ی عظیم و خطیری ست برای تهی دستانه و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۹
احمد احمدی
جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ق.ظ

آبلوموف و آبلوموویسم؛ از روسیه تا...

تصویر جلد از سایت ناشر اخذ شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: آبلوموف

نویسنده: ایوان گنچاروف

مترجم: سروش حبیبی

ناشر: فرهنگ معاصر

قیمت کتاب به چاپ سال 1390، 24000 تومان، 896 صفحه، قطع پالتویی

تا پیش از این از ادبیات روس چیز زیادی نخوانده بودم و الآن که مرور می کنم جز پدران و پسران تورگنیف، قمارباز داستایفسکی و چند داستان ریزه میزه از چخوف چیز دندان گیر دیگری نخوانده بودم. با این که همه این کتاب ها آثار درجه یکی در نوع خود محسوب می شوند، نتوانسته بودم لذت کافی کما هو حقه- از آن ها ببرم. اسامی اشخاص عجیب و غریب بود و فضاهای تصویر شده هم باب طبع نبودند. اما این کتاب نهصد صفحه ای کاری کرد کارستان. خواندنش تجربه و سفری بود لذت بخش و باعث پسرخالگی و آشتی من با ادبیات روس و غول های آن شد.

از آبلوموف سخن گفتن آسان است. انسان شریف و نجیبی که در ادبیات سمبل کاهلی، تن آسانی و امروز و فردا کردن شده است. آبلوموف شخصی است پیوسته غرق در تفکر، هم عنان با خواب، در اندک ساعات بیداری درازکش و در بهترین حالات لمیده است. فردی نجیب که املاک زیادی در روستا به او ارث رسیده است. کار خاصی نمی کند و کسانی که زیاده در کار و تلاشند را با دیدۀ عبرت بین، افسوس کنان و با تبسمی برلب می نگرد و به حال زار آن ها افسوس می خورد. برای تنبلی دلیل های بسیاری دارد و برای آن فلسفه هایی بسیار شیرین و مقبول می بافد.

واقعاً هم جای تعجب است؛ رمانی که بر پایه سستی و رخوت شخص اول آن بنا شده است، چرا تا این حد جذاب و درگیر کننده است. در این رمان آبلوموف یک رفیق نیمه آلمانی، نیمه روسی به نام شتولتس دارد که فردی بسیار کاری و پویا است و تضاد داستان را ایشان ایجاد می کند.

آبلوموف در این داستان از درگیری های عاطفی به قول جناب سعدی؛ چنان که افتد و دانی- هم چندان برکنار نیست و چند ماهی به مدد صحنه سازی های! عشق، زندگیش رنگ تازگی می گیرد ولی الگا نامزدش- می بیند که آبلوموف بیدی نیست که با این بادها بلرزد و مسکن مألوف خود را با عشق و این دست اوهام! ترک کند.

کار گنچاروف در این کتاب توصیف ماجراها است و بس و نتیجه گیری بر عهده شخص شخیص شما دوست عزیز است. چه بسا که فلسفۀ آبلوموف دیدگاه خیلی بدی نباشد؛ اگر زیاد به افراط کشیده نشود. خلاصه اگر همچون آبلوموف مستمری مکفی ماهانه دارید و از دنیای خدا انتظاری جز هشت ساعت مشغولی در محیط کار، هشت ساعت در کنار خانواده بودن و هشت ساعت خواب ندارید، بدانید و آگاه باشید که آبلوموویسم بی رحمانه در کمین شما نشسته است.



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۵۰
مصطفی تورنگ
جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ق.ظ

قمار باز

بسم الله الرحمن الرحیم

قمارباز

فیودور داستایفسکی

انتشارات نیلوفر

شناخت و اطلاعات زیادی از زندگی و آثار داستایفسکی ندارم. یک کلمه قصار منتسبِ به او در ذهن دارم به این مضمون: انسان به هرچیزی عادت می کند ولی نپرسید به چه قیمتی. همچنین اسم چند تا از کتاب هایش را می دانم و نیز میزان صحت انتساب این نقل قول را هم نمی دانم در چه حد است.

قمارباز خواندن من هم حکایتی دارد. کتاب را مرداد 88 از یک کتابفروشی در شهر ملایر خریدم، شهریور 90 حدوداً تا صفحه 108 آن را خواندم و بعد به توصیه شخصی بسیار محترم برای مدتی طولانی رمان خواندن را کنار گذاشتم ولی دوباره ناپرهیزی کردم و 119 صفحه باقیمانده را  هم 31 مرداد 92 تمام کردم. البته این وقفه به نظر خودم به کلیات مطالعه اثر خللی وارد نکرده است.

 همان طور که قبلاً آمد شناختی از زندگی نویسنده ندارم ولی آنقدر روحیّات یک قمارباز را به خوبی توصیف می کند و جزئی ترین حالات و ذهنیّات وی را به نحو بسیار خوبی شرح می دهد که انسان گمان می کند نویسنده مدتی در این کسوت بوده است و یک یا چند بار دارایی خود را سر قمار از دست داده است. توصیفات به قدری زنده و مهیّج هستند که انسان دچار تردید می شود که آیا نویسنده قبلاً قمارباز بوده است یا نه، هرچند صرف قمار باز بودن نمی تواند دلیل این توصیفات و فضاسازی های زنده باشد. این اولین رمانی است که از داستایفسکی خوانده ام و راغب شدم که دوباره هم سراغ آثار دیگر وی بروم. در بحبوحه توصیف روحیّات قمارباز و اتفاقات سر میز رولت یاد بخش هایی از رمان «بیوتن» نوشته رضا امیرخانی افتادم. فصلی که ارمیا در لاس وگاس وارد کازینویی می شود و آن اتفاقات دنباله دار می افتد و همچنین در حین خواندن کتاب یاد آیه مربوط به قمار در قرآن کریم افتادم:

یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا (البقره 219)

در باره شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو: «در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است.(1)

هنر داستایفسکی این است که شور و اعتیاد موجود در قمار را فقط در قالب یک شخصیت به خواننده نشان نمی دهد و برای این کار سراغ دو نفر می رود؛ یک مرد و یک زن، یکی حرفه ای و دیگری به شدت غیرحرفه ای، دو نفر با روحیّات متفاوت ولی وجه مشترکی که متناسب با شخصیت افراد نمایان می شود موضوع جادوکنندگی و ربایش عقل است که هنگام غرق شدن در قمار اتفاق می افتد. شخصیت اصلی کتاب یک قهرمانِ محض نیست و نمی توان گفت یک شخصیت سفید است ولی من در مواقعی با وی همذات پنداری می کردم و از آنجایی که خودخواهی جزئی از وجود اکثریت قریب به اتفاق انسان هاست، لاجرم برایم دوست داشتنی بود و با برد و باخت هایش خوشحال و ناراحت می شدم.

عبارت منتخب کتاب:

«شاید این گونه باشد که روح، با گذر از نه توی احساس ها، سیر نمی شود بلکه به واسطۀ آنها تحریک می شود و خواهان احساس های بیشتر و قوی تر می شود و آن قدر ادامه می دهد تا یکسره خسته و هلاک شود.» صفحه 187

عبارتی که به طور مطلق و قطعی نمی پسندم و آنرا همیشه صادق نمی دانم ولی بسیار زیبا است و مصادیق بسیار زیادی می تواند داشته باشد. و در نهایت خواندن کتاب را به هیچ وجه به کسی توصیه نمی کنم هر چند گفته اند الانسان حریص علی ما منع، البته در اینجا منعی در کار نیست فقط موضوع وقتی است که از بین می رود. اگر مایل به خواندن رمان و یا ورود به حوزه ادبیات داستانی هستید _ مثل استادم که خواندن آثار شهید مطهری _ طبق سیر مطالعاتی _ را برای تقویت بنیان های دینی توصیه می کند _ من خواندن برخی از آثار رضا امیرخانی را طبق لیست زیر توصیه می کنم:

1. از به

2. ارمیا

3. من او

4. بیوتن

5. داستان سیستان

6. قیدار

 

1)متن و ترجمه قرآن از نرم افزار المبین گرفته شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۱۳
احمد احمدی
پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ

سفر به گرای 270 درجه


بسم الله الرحمن الرحیم

سفر به گرای 270 درجه

احمد دهقان

انتشارات سوره مهر



احمد دهقان رو اولین بار با مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» شناختم. مجموعه داستانی با فضایی فوق العاده واقعی (رئال) و بشدت، بشدت تلخ درباره دفاع مقدس. وی از زاویه ای متفاوت به جنگ نگاه می کند. کسی که در جنگ تحمیلی حضور داشته و تلخی ها و شیرینی های آن را لمس کرده است. به زعم بنده هنر اصلیِ دهقان (در کنار هنرهای دیگر وی در داستان نویسی و توصیف وقایع جنگ) این است که در عین اینکه تلخی های جنگ را روایت می کند بدون اینکه حرفی از زیبایی های دفاع مقدس بزند خواننده را وادار می کند که این زیبایی هایِ فوق العاده خواستنی را ببیند، بدون اینکه گنده گویی کند یا به توضیحات اضافیِ شعارگونه بپردازد.

سفر به گرای 270 درجه خاطرات چند روزه دانشجویی (و یا دانش آموزی) است از یک رفتن به مرخصی برای امتحانات و برگشتن به جبهه. دهقان در عملیات مهم و ظفرمندانه کربلای پنج حضور داشته است و در این کتاب توانسته با مشی و منش داستان نویسی و روایت گریِ خود فضای حاکم بر روابط بین رزمندگان یک دسته ای از یک گروهان را به خوبی روایت کند. دسته ای که رسولِ 16 ساله یکی از اعضای آن هست و همین رسول، کمکِ تیربارچی آقا عبداللهِ 30 ساله هست که شخصیت اول داستان دوست دارد وضعیت دخترِ کوچولوی وی را جویا شود. توصیفات فوق العاده واقعی و خوب دهقان از حجمِ آتشِ دشمن، انفجار گلولۀ توپ و خمپاره و تجهیز فوق العاده قوی دشمن و کمبودهای نیرو و تجهیزات نیروهای خودی بدون هیچ گونه شعارزدگی و توضیحاتِ اضافی ذهن خواننده را واقعاً درگیر واقعیتِ جنگ 8 ساله ما می کند. هرچند در بعضی مواقع فضاسازی ها و نحوه توضیحِ محل استقرارِ خاکریزها و امثالهم طوری نیست که بتوان یک تصویرِ ذهنیِ دقیق از فضا داشت ولی این ضعف درکنار توصیفات فوق العاده زیبا و واقعیِ دهقان براحتی قابل چشم پوشی است. خیلی درباره کتاب توضیح دادم و این یادداشت رو با این مقایسه تموم می کنم، که مقایسه کنید توضیحات دهقان دربارۀ مسؤول کارگزینی (که گویا برا گذراندن یک طرح اجباریِ شش ماهه به جبهه آمده) با بعضی از شخصیت های فیلم اخراجی ها که در فیلم چه زننده و مبتذل شخصیت این گونه افراد توصیف می شود و دهقان چه هنرمندانه و با نهایت ایجاز این ها رو توصیف می کند. به زعم من دهقان با این ایجاز می خواهد بگوید که این ها ارزش پرداختنِ بیش از این را هم ندارند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۵
احمد احمدی
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۲ ب.ظ

از هر کتابی سخنی

خاطرات شازده حمام جلد سوم

دکتر محمدحسین پاپلی

انتشارات پاپلی


خاطرات پاپلی دیگر جای خود را بین جماعت کتابخوان باز کرده اند.پاپلی قلمی بحق سحرآمیز دارد و کافیست یکی از کتابهایش را بخوانید تا مشتری همیشگی نوشته های این یزدی شیطان جغرافیدان شوید.این کتاب اکثرش به عشایر کرد شمال خراسان میگذرد. و خلاصه حلوای تنترانیست که تا نخوری ندانی.


سیاحت شرق

آقانجفی قوچانی

انتشارات امیر کبیر


کتاب را برای بار دوم خواندم.خاطرات این سید قوچانی که حدود سی سال را در نجف به طلبگی تا رسیدن به مقام اجتهاد میگذراند.و در این راه چه مصایبی را که از سر نمیگذراند.کتاب از ان جهت که یک جهان بینی مومنانه به زندگی انسان بدهد فوق العاده عالیست.و طنز کتاب در جاهایی از خنده روده برتان میکند.که البته باید دانه معنی را ازان گرفت.بخشی از کتاب هم در باره حوادث مشروطیت ایران در نجف و واکنش های استاد نجفی قوچانی،اخوند خراسانی میگذرد که در نوع خود خیلی خواندنی است.حیف است که انسان این کتاب را در جوانی نخواند.


سایه ملخ

محمدرضا بایرامی

انتشارات سوره مهر


محمدرضا بایرامی متخصص نوشتن قصه های روستاست.در این کتاب که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.بایرامی شرح یکی از روستاهای نزدیک مرز عراق را نوشته است.نقطه قوت بایرامی توصیفات جاندارش است. و با این توصیفات ما را برد به سالهای نوجوانی مان که با کتاب های سرشار،میرکیانی و خود بایرامی و دیگران داستان ها داشتیم.


رابینسون کروزو

دانیل دفو

ترجمه مرجان رضایی

انتشارات مرکز


این را بعد از دن کیشوت پدر رمان دانسته اند. و همگان میدانند رابینسون فردی است که اندرزهای پدر را به کناری می ‌زند. به سودای پول می افتد و  از طوفان کشتی به جزیره ای چنگ می زند. و سالها زندگانی قشنگی را با استفاده از طبیعت و باقیمانده کشتی شکسته شده تشکیل می دهد.کتاب رفرنس کلی از داستانهای جدید است. و فیلم تحسین شده زندگی پای هم به نوعی ادای دینی به این داستان می توان باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۲
مصطفی تورنگ
سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ق.ظ

هاروارد مک دونالد


هاروارد مک دونالد

مجیدحسینی

نشر افق

این کتاب، سفرنامه مجید حسینی،روزنامه نگار واستاد دانشگاه تهران به سرزمین امریکاست.روال کار اینگونه است که با حدود 200 عکس از  امریکا،حسینی توضیحات و مشاهدات خودش را ارایه میدهد.چیزی که الان در خاطرم از کتاب مانده تو صیفات چهار فصل امریکا و زیبایی بی حد وحصر بعضی از ایالات امریکا،رعایت مو به موی قانون طوعن او کرهن، و احترام به مقام علم و عالم است.از ان طرف به دوندگی های ماشینی مردم و اسکناس سالاری امریکا انتقادات شدید و غلیظی شده است.عکس ها به کتاب حال و هوای خوبی داده اند و کتاب سفرنامه خواندنی در امده که باید خواند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۳
مصطفی تورنگ