کتاب بازان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۳۸ ب.ظ

ملکه سرزمین های آفتابی فتح ناشده؛ فرح

شاه بی شین

محمدکاظم مزینانی

سوره مهر

محمد کاظم مزینانی را به عنوان شاعر کودکان  میشناختم؛ که اتفاقا شاعر خوبی هم بود. و از هم ردیفانش شعرهای بهتری می سرود. .اما با رویکرد جدید حوزه هنری و توجه دوچندان این موسسه به رمان و داستان، مزینانی نیز به حوزه داستان وارد شده و از حق نگذریم بسیار خوب ازین عهده بر آمده است. کتاب با دیدی کاملا منصفانه، داستانی، وغیر ایدیولوژیک- که عامل مرگ داستان است- نوشته شده است. اگر افتتاحیه بدخیم داستان را فاکتور بگیریم و از آن عبور کنیم با رمانی جذاب، پرکشش و گیرا مواجه هستیم. احتمالا یکی از دلایل جذابیت کتاب، پتانسیل زندگی خود شاه است و اینکه ما دوست داریم بدانیم که اندرون و برون شاه چگونه بوده است. کتاب هم کم نمیِگذارد و اطلاعات ریز خوبی در این زمینه می دهد. برای فهمیدن زندگی شاه باید کتابهای فردوست، خاطرات علم و هویدا و کتابهای معتضد و صد کتاب دیگر آن هم به روایت غیر داستانی خواند. اما نویسنده این کتاب در چهارصد صفحه ما را کاملا با شکوه رضاخان، اضمحلال و شکنندگی محمدرضا، عصیانگری اشرف، حلقه به گوشی علم، روشنفکری هویدا، غرور فوزیه، زنانگی ثریا و زیبایی فرح آشنا میسازد. . و خودمانی جیک و پوک محمدرضا را روی دایره می ریزد. اما این کتاب را باید به نوعی  زندگی فرح نیز دانست. دخترک یتیم خیاطی فقیر، که به اندام نیم جان افسانه ها روح دوباره ای بخشید. او یک شبه از کنج گرد گرفته ی قصه ای قدیمی بیرون امد. از جلد دخترک زیبای فقیر بیرون پرید، لباس واقعیت پوشید و ملکه شد..

کتاب را به همه دوستان دور و نزدیک توصیه می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۳۸
مصطفی تورنگ
شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۳۹ ب.ظ

این ناقوس مرگ کیست

زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

ارنست همینگوی،رحیم نامور

انتشارات نگاه


همینگوی پنج رمان خوب به ترتیب خورشید همچنان میدمد،زنگ ها...،وداع با اسلحه،داشتن ونداشتن و پیرمرد و دریا دارد.این کتاب را همینگوی بر اساس خاطراتش از جنگ های داخلی اسپانیا می نویسد.جایی که او برای نشریه ای از کشورش در اسپانیا خبرنگار جنگی بود و از نزدیک شاهد جنگ و جدال بومی های جمهوری خواه با رژیم فاشیست فرانکو بود.شخص اول رمان رابرت جوردان،نیروی نخبه امریکایی است که به صورت داوطلبانه در جنگ حاضر شده است و ماموریت یافته است تا پلی را به مدد دینامیت و با کمک بومی هایی که چریک وار در جنگل ها میجنگند منفجر کند.داستان طی 4 روز روایت می شود و جوردان در این چند روز با بومیان- که هر کدام حکایتی دارند-آشنا می شود.به ماری دخترکی زیبا از بومیان دل می بندد و به نقل از کتاب ،شیرین ترین روزهای عمر خود- این چهار روز - را در میان آن ها می گذراند. پل علی رغم کارشکنیِ گروهی از بومیانِ از مبارزه خسته شده، به همت گروهی دیگر نهایتا منفجر می شود اما ... ولی افتاد مشکل ها!

مهدی غبرایی مترجم مشهور در ترجمه دیگری از همین کتاب، نام کتاب را به صورت «این ناقوس مرگ کیست» ترجمه کرده است. که بسیار به مفهومی که همینگوی از نام کتاب داشته است نزدیک تر است و اصولا تمِ تکرار شونده در داستان همین ترس مرگ و حواشی آن است. ترس، مرگ، اسیر نشدن به وسیله خودکشی و با شجاعت مرگ را در آغوش کشیدن موضوعاتی است که در صفحه صفحه کتاب فریاد می شوند. همه شخصیت های کتاب در صف اول جنگ هستند و همین مبارزه تن به تن به آن ها خودآگاهی و مرگ آگاهی را هدیه داده است. آنجا که مرگ همدوش انسان ها می شود، خواه نا خواه زندگی و همه مظاهر آن سخت قدر دانسته می شود. شخصیت های کتاب فرصت سبز حیات را به دور از بیهودگی به تمامی پاس می دارند و لاجرعه باقیمانده جرعه های زندگی شان را با لذت سر می کشند.

کتاب با تک گویی و واگویه ای از جوردان شروع می شود و با وصفی از او پایان می پذیرد. رمانی زیبا برای لذت بردن و اندیشیدن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۳۹
مصطفی تورنگ